دوستای عزیزم سلام مرسی که همیشه با نظراتتون بهم انرژیییییییییییییی میدین
میخواسم این ماجرای دوست داشتنی رو که برام اتفاق افتاده تو وبلاگم ثبت کنم آخه خیلی دوستش دارم میدونید من از وقتی یادم میاد همیشه از این شهر به اون شهر میکوچیدیم کلن تو کوچ کردن دست پرستو های مهاجرو از پشت بستیم
واس همین تا میام به دوستایی که پیدا کردم عادت کنم زود ازوشون جدا میشم
حالا بماند واس چی ولی دوست دارم بدونید ی دوست تو دنیا دارم که خاطرشو حیلی میخوام
اسمش سمانه ست. سمانه عزیزم لحظه ای که بعد از 9سال دیدمت رو تا ابد فراموش نمی کنم تو بهترین دوستم بودی و خواهی بود درسته که خیلی طول کشید تا دوباره ببینمت ولی حالا که دوباره دارمت قدرتو میدونم دوست و خواهر همیشه مهربانم آهان ی چیزه دیگه تا یادم نرفته سمانه جونم خیلی مراقب خودت باش گلم آی لاو یووووووووووووووو
نظرات شما عزیزان:
